پرستاری الینا از مامانی
سلام
امروز بدجور مریض شده بودم. سرماخوردگی شدیدی گرفته بودم.
وقتی میخاستیم با بابایی بریم دکتر زودی رفتیو لباساتو از کمدت برداشتیو تا اونجایی که بلد بودی رو پوشیدی و بقیه رو بابایی کمکت کرد.
تو تزریقاتی هم وقتی میخاستم برم امپولامو بزنن میگفتی آنه درد داره؟منم گفتم نه اگه این امپولارو بزنم خوب خوب میشم.
وقتی خونه برگشتیم زودی لباساتو دراوردیو گذاشتی تو کمدت همونجایی که یادت دادم..افرین دختر گلم.
میگفتی آنه من اذیتت کردم برای همین مریض شدی؟
.سوپ پخته بودم وقتی میخوردیم گفتم الینا جان بدو از کابینت نمکدان رو بیار و تو نمیخواستی بری و هی میگفتی آنه نمک برای چشات ضرر داره. حرفای خودمو به خودم برمیگردوندی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی