الینا خانوم الینا خانوم ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

روزهای زندگی الینا

کنجکاوی های الینا

1393/1/10 17:53
نویسنده : مامان مینا
230 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم روز به روز که بزرگ و بزرگتر می شی به همه چی اطرافت کنجکاو می شی   این

روزا فقط  سوال می پرسی من و بابایی هم سعی میکنیم سوالارو طوری جواب بدیم که

بتونی بهتر درک کنی مسایلو.

یکی از سوالایی که خیلی بهش گیر دای اینه که:

 

می پرسی:ما چطوری راه میریم؟چی باعث میشه بتونیم راه بریم؟

 

میگم:خدا  بهمون پا داده که بتونیم راه بریم. پاهامون استخوان دارن که باعث میشن بتونیم

 

حرکت کنیم.اخه دیگه چی بگم. بعد میپرسی :

-استخوان رو چطوری درست کرده؟چطوری گذاشته زیر پوستمون؟وقتی راه

میریم چطوری پاهامون حرکت میکنه؟

حالا بیا به این سوالا جواب بده.یه جورایی قانع اش میکنم.

 

سوال جدید به ذهنش میرسه:

  

-ما چطوری حرف میزنیم؟صدامون از کجا میاد که ما میشنویم؟خدا صدارو چطوری

ساخته؟

 

بعد سوالای پزشکی اش نوبت میرسه به وسایل برقی.

 

 

میپرسی :

-جارو برقی چطوری اشغالارو جمع میکنه؟

 

-وقتی تلویزیونو روشن می کنیم ادما و کارتونا از کجا میان توش؟

 

منم  سعی میکنم یه جورایی که بتونم قانع ات کنم  جوابتو میدم . راستش بعضی جاها

 

خودمم می مونم چی جواب بدم.

 

 

هفته پیش برف می بارید. سوالای دختر کنجکاوم هم شروع شد.

 

 

- برف چطوری درست میشه؟از کجا میاد؟چرا سفیده؟ من آبی شو دوست دارم . میشه

برفا آبی شن؟

 

وقتی داری شعراتو با خودت تمرین میکنی هر کلمه شو که می خونی میای میگی:

 

مثلا میخونی السون و ولسون باز اومده زمستون

 

 

میگی السون و ولسون چیه؟میگم اونا اسم یه کارتونی هست که بچگی های من از تلویزیون

 

 

پخش میشد.میگی چرا نمیگن باب اسفنجی و پاتریک؟ آخه من عشق پاتریکم.

totalgifs.com bob-esponja gif gif 32.gif

 

بخدا من وقتی بچه بودم نمیدونستم چیزیو خیلی دوست داشته باشم باید بگم عشق فلانم.

 

ولی تو ازهرچی خوشت بیاد میگی من عشقشم..بهم  میگی: مامان من عشق آبی ام.تو

 

عشق چی هستی؟

 

 

شب موقع خواب گفتم برو کتاب قصه ات رو بیار برات بخونم بخوابی. رفتی اوردی ولی

 

نذاشتی برات بخونم.فقط سوال پرسیدی.

 

-کتاب از چی ساخته شده؟چطوری توش نقاشی کشیدن که پاک نمیشه؟

 

-چرا باید شبا بخوابیم؟برای اینکه بزگ شیم؟من نمیخام بزرگ شم . نمی خوابم. میشه؟

به بابایی میگم چراغارو خاموش کن دیگه بخوابیم از بس سوال کرد مغزم سوت کشید .

 

 

میگی لامپو از چی ساختن؟وقتی کلیدو میزنیم چطوری روشن یا خاموش میشه؟

 

وقتی دیگه نمیتونم جوابشو بدم می فرستمش سراغ بابایی.

 

بابایی هم که میبینه کم میاره در مقابل مغز متفکر خونه

بحثو عوض میکنه و شروع میکنن به بازی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهتاب مامان اشکان
27 آذر 93 16:20
سلام خانمي.از وبلاگ دخترت ديدن كردم.واقعا عالي بود.راستش كلاس زبان رفتن الينا خيلي واسم جالب بود و من خودم شخصا خيلي دوست دارم پسرمو ثبت نامش كنم اما تنبلي كردم.خانمي شما اهل كجا هستيد؟بخاطر كلاس زبان ميپرسم،فضولي نشه.ببوس اون روي ماه اليناجون نابغه رو.
مامان مینا
پاسخ
سلام مهتاب جون ممنون از اینکه بهمون سر زدین من یه ترم ثبت نامش کردم که ببینم علاقه داره یا نه و چون الینا با علاقه میخوند کلاساشو ادامه دادم و الان ترم 5 هست و بعد از یه ترم میره برا نوشتن انگلیسی. بقیه جواب رو تو خصوصی میدم.