الینا خانوم الینا خانوم ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

روزهای زندگی الینا

هدیه ی نیما برای تولد4 سالگی الینا

سلام   دخترم الینا جان   روز تولدت نیما و خاله صبا نتونستن بیان اخه اینجا نبودن . شهر و خونه خودشون بودن . برا   همین دیروز که اومده بودن اینجا برای دیدن خانواده خاله صبا و البته دادن هدیه تولدت   باهم دیگه هماهنگ شدیم برای دیدن هم و اینکه کادوی تولدتو نیما جون بهت بده.بخاطر   اینکه باید نیمارو میبردن تا گچ دستشو باز کنن . عجله داشتن برای برگشتن به شهر   خودشون مجبورا تو مطب دکتر نیما همدیگرو ملاقات کردیم.دلم برای نیمای گلم سوخت .   اخه دکترش داشت با اره گچ دست نیمارو باز میکرد و نیما می ترسید.فک میکرد دارن   دستشو قطع میکنن. &n...
10 فروردين 1393

عیدت مبارگ گلم

                  دختر گلم ستاره بختت بالا سپیده صبحت تابناک سایه عمرت بلند ساز زندگیت کوک سرزمین دلت سبز سال جدید مبارک اولین عیدت سال 89  موقعی بود که تو یک ماهه بودی  . چهارمین عیدت مبارک  نفسم.انشاالله امسال سال خوب و خوشی رو در کنار هم داشته باشیم.       ...
10 فروردين 1393

عید 93

عید امسال خونه آنا و اقاجون بودیم. لحظه تحویل سال سر سفره هفت سین پیش آنا و آقاجون و عمو سیاوش و زن عمو و نغمه و انیس و عمه فاطمه و آقا هادی و محمد امین جون بودیم. انشاالله سال خوب و خوشی برامون باشه.   هفت سین امسال   الینا و بابا رامین           الینا جون عیدت مبارک         الینا و دختر خاله اش ال آی   الینا و پسر خاله اش امیر حسین   الینا و دختر دایی اش عسسسسسسسسسسسسسسل   الینا و نوه عموی مامانی که اسمش الیناس.     ...
10 فروردين 1393

مهمون شمالی الینا اراد جان

  امسال دوستهای شمالی مون  با اومدنشون بازم خوشحالمون کردن  البته بیشتر از همه   الینا و آراد خوش  بحالشون شد. همش باهم بازی کردن و در کل خیلی بهشون خوش   گذشت.آراد 6ساله هست و پیش دبستانی میره.سه روزی که باهم بودیم روزهای خوبی  رو گذروندیم .                                                     ...
10 فروردين 1393

الینا مهمون عمه جون در ارومیه

قبل عید باهم خونه عمه فاطمه که  در ارومیه زندگی میکنن رفته بودیم . آقا جون در   بیمارستان ارومیه بستری شده بود برای عمل. برا عیادتشون رفته بودیم. بعضی از خریدهای عید الینا رو هم از  بازار های اونجا کردیم. محمد امین و الینا هم کلی باهم بازی کردن البته سعی می کردن که بازی کردناشون یکم بی صدا باشه بخاطر آقا جون.                           ...
10 فروردين 1393

کنجکاوی های الینا

دخترم روز به روز که بزرگ و بزرگتر می شی به همه چی اطرافت کنجکاو می شی   این روزا فقط  سوال می پرسی من و بابایی هم سعی میکنیم سوالارو طوری جواب بدیم که بتونی بهتر درک کنی مسایلو. یکی از سوالایی که خیلی بهش گیر دای اینه که:   می پرسی:ما چطوری راه میریم؟چی باعث میشه بتونیم راه بریم؟   میگم:خدا  بهمون پا داده که بتونیم راه بریم. پاهامون استخوان دارن که باعث میشن بتونیم   حرکت کنیم.اخه دیگه چی بگم. بعد میپرسی : -استخوان رو چطوری درست کرده؟چطوری گذاشته زیر پوستمون؟ وقتی راه میریم چطوری پاهامون حرکت میکنه؟ حالا ...
10 فروردين 1393

الینا در شهربازی وروجک

            روز جمعه خیلی حوصلت سر رفته بود و چند روز بود هوس پارک رفتن به سرت زده بود. منم سرتو با این حرفا که الان زمستونه و پارگها بستس و هوا سرده مشغول کرده بودم تا از یادت بره.ولی  نشد که بشه .با عمه  قرار گذاشتیم با رضوانه دختر عمه ات بردیمتون شهربازی سرپوشیده وروجک . اونجا کلی بهتون خوش گذشت.   این عکسارو هم به زور ازت گرفتم اصلا همکاری نمیکردی .               ...
10 فروردين 1393

الینا عشق باب اسفنجی

          الینا عاشق شخصیت باب اسفنجی و پاتریک هست. هر روز باید برنامه های  بابا اسفنجی رو دنبال کنه .تازگیا هم گیر داده بود     به گوشی بابا  و من . هی باهاشون  ور میری بیشتر از ما از امکاناتشون  سردر میاری. .تا     اینکه تصمیم گرفتی اوناروبزاری کنار و براخودت یه گوشی داشته باشی و گفتی من     گوووووووووووووووووشی میخام   .   بابایی به عنوان به قول خودت سورپرایز برات پریشب گرفت.     دست گلش درد نکنه . ...
10 فروردين 1393

اولین دندونهای الینا -10 ماهگی

عروسک عصر یخبندان الینا که تو کودکیش فقط با اون بازی میکرد. دندونات تازه میخان خودشونو نشون بدن . یکی دوهفتها ی در میان . از بچگی ات هر موقع می خواستم ازت عکس بگیرم زودی می خواستی ببینی اش که چطوری شدی. براهمین دستت تو تموم عکسات یادگار اون کارات هست.       ...
10 فروردين 1393