عصر زمستونی93
سلام به تو دختر ماهم و روزهای زیبایی که با تو تجربه اش میکنم
امروز بعداز ظهر نه تو کلاس زبان داشتی و نه من کلاس خصوصیو فرصت رو مناسب دیدم که مادر ودختری بزنیم بیرون و یکم خوش بگذرونیم.
اول رفتیم پارک کودک و یکم تاب بازی و سرسره بازی کردی
وقتی دیدم هوا داره سرد میشه رفتیم شهربازی روبروی پارک.
اول سوار کشتی شدی
وقتی داشتی بازی میکردی قیافه ات دیدنی بود وسط بازی یه لحظه دو رو برو نگاه کردی این شکلی
وقتی می دیدی که وقتت داره تموم میشه این شکلی شده بودی
و در اخر بازی با موفقیت برنده شدی و خنده بارون شد لبای نازت.
وبازی های دیگه
خنده الکی و زوری اگه ندیده بودین ببینین.
در راه برگشت به خونه سری به کتاب فروشی زدیم تا بقیه کتابهای حواستو جمع کن رو بگیریم که فقط سه تاش مونده بود .بقیه رو سفارش دادیم برامون بیارن. و یه برچسب کایلو با پیشنهاد الینا براش گرفتم.
عاشق کتابهای حواستو جمع کن هستی و برات جذابیت دارن . وسط غذاهم اگه یادت بیفتن میری میاری و میگی ازم بپرس منم جواب بدم بعد رنگشون کنم.
سه جلدشو تموم کردی و روزهای اینده جلدهای بعدی رو میخونی.
برچسب خونه نرسیده رو در کمد الینا اروم گرفت
و حالام دو صفحه از کتاب جدیدتو رنگ کردی و بقیه رو ازم میخوای که ازت بپرسم و ............
وقتی از خداوند چیزی میخوای؟خدا به ۳طریق جوابت رو میده؟
""۱"" می گوید "بله" و هرآنچه ازش خواسته ای را بهت میده...!
""۲"" می گوید "نه" اما بعد چیز بهتری را به شما می دهد...!
"۳" می گوید صبر کن و به وقتش بهترین را به شما میدهد.. !